خودکشی یک مرد پس از تماشای بهترین سریال سال! +عکس
تاریخ انتشار: ۲۵ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۴۱۸۵۸۱
رکنا: یکی از مامورهای پاکسازی نیروگاه هستهای چرنوبیل شوروی سابق پس از دیدن سریال چرنوبیل خودکشی کرد.
ناگیشیبای ژوزوبوف ۶۱ ساله چندی پس از اینکه به پاس خدماتش در کاهش تأثیرات رادیواکتیو این نیروگاه مدال افتخار گرفت، دست به این کار زد. به گزارش دیلیمیل، او پس از دیدن این سریال که به بازتاب واقعیتهای این حادثه میپردازد چشمانش پر از اشک شد و خود را از ساختمان به پایین انداخت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
منبع: فردا
کلیدواژه: سریال چرنوبیل نیروگاه هسته ای عکس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۴۱۸۵۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«چشمها تنها برای دیدن نیستند»
کتاب «چشمها تنها برای دیدن نیستند» از مصطفی عظیمیفر منتشر شد.
به گزارش ایسنا، این کتاب در ۱۰۶ صفحه با شمارگان ۲۰۰ نسخه و با قیمت ۲۵۰ هزار تومان در انتشارات سیب کال راهی بازار کتاب شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: «مصطفی عظیمیفر در کتاب «چشمها تنها برای دیدن نیستند» از ورای روزمرگیهای زندگی، دغدغههای اجتماعی خویش را نسبت به دنیای اطراف در قالب کوتاهترین داستانها و نوشتههای ادبی به تصویر کشیده است.
از دیگر آثار این نویسنده میتوان به «هزار سال پس از پاییز و هر خودی همیشه تنهاست» (انتشارات کتاب هرمز) و «من نویسنده این کتاب نیستم» (انتشارات سیبکال) اشاره کرد.
در برشی از کتاب میخوانیم: نزدیک ظهر به محله خودمان میرسم. جوانی با ماشین شیک و گرانقیمتی از کنارم عبور میکند و ردی از غبار روی موها و لباسهایم به جا میگذارد. خیلی زود شروع به مقایسه داشتههای خود با آن شخص میکنم. نگاهی به کفشهایم میاندازم! غبار گرفته و خسته به نظر میآیند. یک سالی از فروش دوچرخهام برای خرید یک ماشین اصلاح مو میگذرد. از آن روز به بعد تنها وسیله نقلیهای که دارم، پاهایم هستند و این بسیار دردآور است.
حسرت که شرایط را مهیا میبیند، شروع به بیدار کردن حسادت میکند. ولی خیلی زود با اخطاری روبهرو میشود که میگوید: به داشتههای مادی دیگران حسادت نکن. زیرا آنها و گذشتگانشان یا زیاد تلاش و قناعت کردهاند و یا شرافت خود را زیر پا گذاشتهاند. اکنون که چنین است یا زیاد تلاش کن و یا...
خوشبختانه حسرت هشدار را میپذیرد و من... »
انتهای پیام